کد مطلب:292461 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:125

حکایت شصت و هشتم: حاجی عبداللَّه واعظ

عالم عادل سید محمد بن العالم سید هاشم بن میر شجاعت علی موسوی رضوی نجفی معروف به سندی كه از باتقواترین عالمان و ائمه جماعت حرم امیر المؤمنین(ع) است و او در بسیاری از علوم روز وارد است و تبحّر دارد به من خبر داد و نقل كرد: مرد صالحی بود كه به او حاجی عبداللَّه واعظ می گفتند و او بسیار به مسجد سهله و مسجد كوفه رفت و آمد می كرد و عالم مورد اطمینان شیخ باقر بن شیخ هادی كاظمی مجاور نجف اشرف كه او عالم بود در مقدمات و علم قرائت و مقداری از علم جفر را می دانست و ملكه اجتهاد مطلق را دارا بود ولكن به خاطر امرار معاش بیشتر از مقدار نیاز كوشش نمی كرد و قاری تعزیه بود. امام جماعت از شیخ مهدی زریجا نقل كرد وی گفت: وقتی در مسجد كوفه بودم آن بنده صالح، حاجی عبداللَّه را دیدم كه نصف شب قصد كرده به نجف برود تا در اول روز به آنجا برسد. من به همراه او رفتم، وقتی به چاهی كه در وسط راه است رسیدیم، شیری را دیدم كه در وسط راه نشسته و در صحرا كسی غیر از من و او نبود. من ایستادم. گفت: چرا ایستاده ای؟ گفتم: این شیر است. گفت: بیا و نترس. گفتم: چگونه می شود نترسید؟ آنگاه اصرار كرد و من نپذیرفتم.

گفت: اگر من پیش او بروم و در مقابلش بایستم و او مرا اذیت نكند آن وقت می آیی؟ گفتم: بله.

آنگاه جلو رفت و نزدیك شیر رسید و دست خود را روی پیشانی شیر گذاشت. من وقتی آنگونه دیدم با ترس و لرز و شتاب رفتم و از او و شیر گذشتم و او به من ملحق شد و شیر در جای خود باقی ماند. شیخ باقر گفت: وقتی در ایام جوانی با دایی خودم شیخ محمد قاری كه نویسنده سه كتاب در علم قرائت و مؤلف كتاب تعزیه بود به مسجد سهله رفتیم و در آن زمان خیلی ترسناك بود و این ساختمان های جدید بنا شده بود و راه میان مسجد كوفه و مسجد سهله بسیار دشوار بود قبل از آنكه آنرا درست كنند. پس وقتی در مقام حضرت مهدی(ع) نماز تحیت را خواندیم دایی من كیسه توتون خود را فراموش كرده بود، وقتی بیرون رفتیم و به در مسجد رسیدیم متوجه شد و مرا به آنجا فرستاد. وقت عشاء بود كه وارد مقام شدم و كیسه را برداشتم در همین وقت آتش بزرگی دیدم كه در وسط مقام شعله ور بود ترسیدم و با حالت ترس بیرون رفتم. دایی ام وقتی دید كه من وحشت زده ام پرسید چه شده؟ و من او را از آن آتش باخبر كردم. به من گفت: به مسجد كوفه كه رفتیم از حاجی عبداللَّه واعظ می پرسیم. چرا كه او بسیار به آن مقام آمده بنابراین باید دلیل آن را بداند.

وقتی دایی ام از او پرسید گفت: خیلی وقتها شده كه آن آتش را در خصوص مقام حضرت مهدی(ع) دیدم نه در دیگر مقامات و زاویه ها.